خب آقا ی خاطره از خودم براتون بگم
اون موقع ها ک شماها یادتون نمیاد مال زمان قاجار
ن اون اولا ک از خدمت اومده بودم و با موتور کار میکردم پیک موتوری بودم
ی روز داشتم میرفتم سرویس ک ساعتای 6 عصر بود توی بلوار وکیل آباد
معمولا عصرها از طرف پارک ملت ک به سمت شاندیز میری آفتاب مستقیم روبروته
آفتاب مستقیم تو چشم بود نمیتونستم ببینم هی چشمو میمالوندم و آبم ازش میومد
خلاصه ی ماشینم هی بوق میزد منم نیگا نمیکردم کیه اینم هی بوق میزد
دید دید دید دید
بقیه در ادامه مطلب