loading...
شعر و ترانه
hohoalirezaaa بازدید : 59 جمعه 07 اسفند 1394 نظرات (3)

مورد داشتیم دختره رفته رای بده



 


تو قسمت اسم نامزد نوشته : ندارم 


انتخابات کنسل شد.....!!!!!!

یه پنالتی هم برا پرسپولیس گرفتننیشخند

hohoalirezaaa بازدید : 45 سه شنبه 27 بهمن 1394 نظرات (0)

حاج خانوم چند تا اولاد دارين؟

 

پيرزن:5 تا بچه داشتم !

خبرنگار: مگه الان ديگه نداريشون؟! حاج خانووم!

 

پيرزن: نه

دو تاشون اسیر شدن

سه تاشونم مفقود الاثر

خبرنگار: ماشالله به اين شیرزن صبور !

كدوم منطقه اسير يا مفقودالاثر شدن؟

مادر: دو تا شون دختر بودن ،

شوهر کردن اسیر شدن

 

سه تاش هم پسر بودن ،

زن گرفتن مفقودالاثرن

 

 

 

.

.
آرزو ميکنم پول تو کيفتون مثل ابروهاتون و سيبيلاتون باشه تا بر ميداريد فرداش در اومده باشه

 

 

 

.

.

 

 

 

 

 

.

خداييش آرزوي قشنگي کردماااااااا,

آمينو بلند بگو

hohoalirezaaa بازدید : 210 شنبه 25 بهمن 1393 نظرات (0)
برتولت برشت

می گویند:زمانی که داری، بخور، بنوش و شادباش.
اما چگونه می توانم بخورم و بیاشامم
هنگامی که می دانم
آن چه را که خوردنی است
از دست گرسنه ای ربوده ام
و تشنه ای به لیوان آب من محتاج است برتولت برشت

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 86 چهارشنبه 22 بهمن 1393 نظرات (1)

اشعار ایرج جنتی عطایی

تو نمی دانی
چگونه خدا را
تیرباران می کنند
تا شیطان ها را بترسانند .
چگونه گل ها را گردن می زنند
و کبوتران را داغ .
چگونه خونِ نفت
در رگِ جوی هایِ طمع
دَلَمه می بندد .
چگونه درختان دار می شوند
و دست ها تازیانه .
و ایران چگونه
- تکه تکه می شود
زیرِ ساطورِ وحشت ... ايرج جنتی عطائی

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 277 چهارشنبه 22 بهمن 1393 نظرات (0)

 

محمد رضا عبدالملکیان

دل روشنی دارم ای عشق! 
صدایم کن از هرچه می توانی....
صدا کن مرا از صدف های باران،
صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن،
صدایم کن از خلوت خاطرات پرستو!
بگو پشت پرواز مرغان عاشق چه رازی است؟
بگو با کدامین نفس می توان تا کبوتر سفر کرد؟
بگو با کدامین افق می توان تا شقایق خطر کرد؟ 
مرا می شناسی تو ای عشق؟؟؟ 
من از آشنایان احساس آبم!
همسایه ام مهربانیست!  ...
من نمی دانم تو را آن سان که باید گفت!!!
من نمی گویم!!
از تو گفتن پای دل درگِل، بالهای شعر من در بَند!!!
من نمی گویم!!
خیل باران های باد آور که می بارند و می پویند و می جویند می گویند:
تا نفس باقیست زیبا، فرصت چشمت تماشاییست!!!  محمدرضا عبدالملکیان

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 81 چهارشنبه 15 بهمن 1393 نظرات (0)
آقاسی

مسلمان بي نمازي، ناسپاسيست
نماز اول قدم در خود شناسيست...
نماز آرام جان مومنين است
ستون آسمان پيماي دين است
خوشا آنان كه داعم در نمازند
تمام عمر قائم برنمازند آقاسی

 

ادامه مطلب

 

hohoalirezaaa بازدید : 133 چهارشنبه 15 بهمن 1393 نظرات (0)

علی صالحی

 

وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که بر آن بلندیِ بنفش بنشينيم
ديگر دست کسی هم به ما نخواهد رسيد
می‌نشينيم برای خودمان قصه می‌گوئيم
تا کبوترانِ کوهی از دامنه‌ی روياها به لانه برگردند علی صالحی

 

hohoalirezaaa بازدید : 81 چهارشنبه 15 بهمن 1393 نظرات (0)
ملک الشعرای بهار

با شه ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست
کار ایران با خداست...
شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست
مملکت رفته ز دست
هر دم از دستان مستان فتنه و غوغا به پاست
کار ایران با خداست
کار پاس کشتی و کشتی‌نشین با ناخداست
کار ایران با خداست...
پادشه خود را مسلمان خواند و سازد تباه
خون جمعی بی‌گناه
ای مسلمانان! در اسلام این ستمها کی رواست؟
کار ایران با خداست... ملک‌الشعرای بهار

 

ادامه مطلب

 

hohoalirezaaa بازدید : 188 چهارشنبه 15 بهمن 1393 نظرات (0)
هوشنگ ابتهاج

 

...چون كوه نشستم من با تاب و تب پنهان
صد زلزله برخیزد آنگاه كه برخیزم
برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش
وین سیل گدازان را از سینه فروریزم
چون گریه گلو گیرد از ابر فرو بارم
چون خشم رخ افروزد در صاعقه آویزم
ای سایه ! سحرخیزان دلواپس خورشیدند
زندان شب یلدا بگشایم و بگریزم هوشنگ ابتهاج

 

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 85 یکشنبه 12 بهمن 1393 نظرات (4)
سهراب سپهری

دنگ..،دنگ..
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ.
زهر این فکر که این دم گذر است
می شود نقش به دیوار رگ هستی من...
لحظه ها می گذرد
آنچه بگذشت ، نمی آید باز
قصه ای هست که هرگز دیگر
نتواند شد آغاز... سهراب سپهری

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 69 شنبه 11 بهمن 1393 نظرات (0)
رضا بروسان

ماه بی حوصله دشت ، بیابان را کشت
سیب سرخی شد و چرخی زد و ایمان را کشت
سبد خالی امسال به سیبی ننشست
خاک بی برکت این مزرعه باران را کشت
حجرالاسود ما روشنی باغچه بود
قبله آنقدر عوض شد که مسلمان را کشت
کوچه در کوچه زمین خورد و به راهی نرسید
داغ این کوچه بن بست ، خیابان را کشت
دشنه ای داشت پدر تشنه تر از اسبم بود
درد آنقدر فرو رفت که درمان را کشت
شعله دست تو روشن که در این شهر هنوز
می شود با دف تو نصف خراسان را کشت ... رضا بروسان

 

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 196 شنبه 11 بهمن 1393 نظرات (0)

شفیعی کدکنی

آن را که در هوای تو یک دم شکیب نیست
 با نامه ایش گر بنوازی غریب نیست
 امشب خیالت از تو به ما با صفاتر است
 چون دست او به گردن و دست رقیب نیست
اشکم همین صفای تو دارد ولی چه سود؟
 آینه ی تمام نمای حبیب نیست
 فریاد ها که چون نی ام از دست روزگار
صد ناله هست و از لب جانان نصیب نیست
سیلاب کوه و دره و هامون یکی کند
 در آستان عشق فراز و نشیب نیست
 آن برق را که می گذرد سرخوش از افق
پروای آشیانه ی این عندلیب نیست شفیعی کدکنی

 

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 55 شنبه 11 بهمن 1393 نظرات (0)

حافظ

ای دل مباش یک دم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رستی از نیستی و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چستی
تا فضل و عقل بینی بی‌معرفت نشینی
یک نکته‌ات بگویم خود را مبین که رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ار چه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته آستینان تا کی درازدستی حافظ

 

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 82 شنبه 11 بهمن 1393 نظرات (0)

محمد علی بهمنی

من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها تنها بجرم این که
او سرسپرده می خواست ‚ من دل سپرده بودم
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم  محمد علی بهمنی

 

hohoalirezaaa بازدید : 56 شنبه 11 بهمن 1393 نظرات (0)
فریدون مشیری

دور یا نزدیک راهش می توانی خواند
هرچه را آغاز و پایانی است
حتی هرچه را آغاز و پایان نیست
زندگی راهی است
از به دنیا آمدن تامرگ
شاید مرگ هم راهی است
راهها را کوه ها و دره هایی هست
اما هیچ نزهتگاه دشتی نیست
هیچ رهرو را مجال سیر و گشتی نیست
هیچ راه بازگشتی نیست
بی کران تا بی کران امواج خاموش زمان جاری است
زیر پای رهروان خوناب جان جاری است
آه
ای که تن فرسودی و هرگز نیاسودی
هیچ ایا یک قدم دیگر توانی راند؟
هیچ ایا یک نفس دیگر توانی ماند ؟
نیمه راهی طی شد اما نیمه جانی هست
باز باید رفت تا در تن توانی هست
باز باید رفت
راه باریک و افق تاریک
دور یا نزدیک  فریدون مشیری

 

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 350 شنبه 11 بهمن 1393 نظرات (0)

اکبر اکسیر

با اجازه محیط زیست
دریا، دریا دکل می‌کاریم
ماهی‌ها به جهنم!
کندوها پر از قیر شده‌اند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفته‌اند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
جه سعادتی!
داریوش به پارس می‌نازید
ما به پارس جنوبی!  اکبر اکسیر

 

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 64 شنبه 11 بهمن 1393 نظرات (0)

قیصر امین پور

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم ، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما ،در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم ، از فوج دیگریم
پرواز بال ما ، در خون تپیدن است
پر می کشیم و بال ، بر پرده ی خیال
اعجاز ذوق ما ، در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم ، جز سایه ای ز خویش
آیین آینه ، خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان ، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را ، تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است ، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما ، از کال چیدن است  قیصر امین پور

 

 

 

ادامه مطلب

 

hohoalirezaaa بازدید : 88 جمعه 10 بهمن 1393 نظرات (0)

محمد سلمانی

 

عشق پرواز بلندي‌ست مرا پر بدهيد
به من انديشة از مرز فراتر بدهيد
من به دنبال دل گمشده‌اي مي‌گردم
يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد
تا درختان جوان، راه مرا سد نكنند
برگ سبزي به من از فصل صنوبر بدهيد
يادتان باشد اگر كار به تقسيم كشيد
باغ جولان مرا بي‌در و پيكر بدهيد
آتش از سينة آن سرو جوان برداريد
شعله‌اش را به درختان تناور بدهيد
تا كه يك نسل به يك اصل خيانت نكند
به گلو فرصت فرياد ابوذر بدهيد
عشق اگر خواست، نصيحت به شما، گوش كنيد
تن برازندة او نيست، به او سر بدهيد
دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره كنيد
يا به يك شاعر ديوانة ديگر بدهيد 
محمد سلمانی

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 75 جمعه 10 بهمن 1393 نظرات (0)

مجتبی کاشانی

آنقدر در زمین لطافت هست
که به آن روز و شب رکوع کنی
خشم را بسپری به آب روان
با کمی مهر سّد جو کنی
بروی با بهانه ای زیبا
ناگهان عشق را شروع کنی
آنقدر شعر خوب و زیبا هست
که بخواهی به آن رجوع کنی
آسمان حدّ همطرازی تُست
گر به زیر آیی و خضوع کنی
شب یلدا بدون پایان نیست
می توانی از آن طلوع کنی مجتبي كاشاني

 

 

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 73 جمعه 10 بهمن 1393 نظرات (0)

هنوز در دل ما شور و زور بازوست
بیا درخت بکاریم ، باز روی زمین
بدون آنکه بگوئیم،
کی شکوفه دهد
و میوه ای که به بار آورد،
که خواهد چید.
بهار تازه نفس،خرم و دل افروز است
بیا خیال کنیم
تولد من و تو صبحگاه امروز است. ژاله اصفهانی

 

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 312 جمعه 10 بهمن 1393 نظرات (0)
پروین اعتصامی

وقت گذشته را نتوانی خرید باز
مفروش خیره کاین گهر پاک بی بهاست
گر زنده ای و مرده نه ای کار جان گزین
تن پروری چه سود چو جان تو ناشتاست
تو مردمی و دولت مردم فضیلت است
تنها وظیفه تو همی نیست خواب و خاست
زان راه باز گرد که از رهروان تهیست
زان آدمی بترس که با دیو آشناست
پروین اعتصامی

 

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 87 جمعه 10 بهمن 1393 نظرات (0)

سید محمد حسین بهجت تبریزی

زمســتان پوســـتین افزود بر تن کدخدایــــان را ----- ولیـکــن پوســت خواهد کند ما یــک لاقبایان را

ره ماتم ســـــرای ما ندانم از کــه می پرســــد ----- زمســـــتانی که نشناسد در دولت سرایان را

به دوش از بــرف بـالاپــوش خـز ارباب مــــی آید ----- که لرزانــــــد تن عــــــریان بی برگ و نوایان را

طبیب بی مروت کــــــی به بالیــن فقیـــر آیـــد ----- که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر-----که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را

حریفی با تمســـخر گفت زاری شـــهریارا بـس ----- که میگیرند در شــــــهر و دیار ما گدایــــان را   شهریار

 

 

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 65 جمعه 10 بهمن 1393 نظرات (0)
احمد شاملو

گر بدين سان زيست بايد پست
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را، به رسوائی نياويزم
بر بلندِ کاجِ خشکِ کوچه بن بست
گر بدين سان زيست بايد پاک
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ايمان خود چون کوه،
يادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک... شاملو

 

 

ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 82 چهارشنبه 01 بهمن 1393 نظرات (0)

خاطره عینک

خب آقا ی خاطره از خودم براتون بگم

اون موقع ها ک شماها یادتون نمیاد مال زمان قاجار

ن اون اولا ک از خدمت اومده بودم و با موتور کار میکردم پیک موتوری بودم

ی روز داشتم میرفتم سرویس ک ساعتای 6 عصر بود توی بلوار وکیل آباد

معمولا عصرها از طرف پارک ملت ک به سمت شاندیز میری آفتاب مستقیم روبروته

آفتاب مستقیم تو چشم بود نمیتونستم ببینم هی چشمو میمالوندم و آبم ازش میومد

خلاصه ی ماشینم هی بوق میزد منم نیگا نمیکردم کیه اینم هی بوق میزد

دید دید دید دید

 

بقیه در ادامه مطلب

hohoalirezaaa بازدید : 78 شنبه 13 دی 1393 نظرات (3)
قلب مرد
مــــردان هـــم قــــلب دارنــــد . . .

فقط صدایش، یواش تر از صدای قلب یک زن است!

مرد ها هم در خلوتشان برای عشقشان گریه میکنند!

شاید نـــــدیـــــده باشـــــی؛ اما همیشه اشک هایشان را در آلبوم دلتنگیشان قاب میکنند!

هر وقت زن بودنت را میبینم؛ سینه ام را به جلو میدهم، صدایم را کلفت تر میکنم... تا مبادا، لرزش دســــت هایم را ببینی!!!

مرد که باشی، دوست داری، از نگاه یک زن مــــرد باشی...

نه بخاطر زورِ بازوها بلکه به خاطـــــر...

تکیه گاه بودنت...

به خاطـــــر مرهم بودنت...

به خاطـــــر امنیت آغوشت...
ادامه مطلب

تعداد صفحات : 6

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    ب این سایت چند نمره میدی؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 279
  • کل نظرات : 264
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 58
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 51
  • بازدید امروز : 31
  • باردید دیروز : 88
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 280
  • بازدید ماه : 169
  • بازدید سال : 11,429
  • بازدید کلی : 161,273
  • کدهای اختصاصی
    فروشگاه شارژ

    بانک صادر کننده کارت شما :

    • سامان
    • اقتصاد نوین
    • ملت
    • کشاورزی
    • سینا
    • پارسيان
    • صنعت و معدن
    • پاسارگاد
    • ملی
    • صادرات
    • پست بانک
    • تجارت
    • توسعه و تعاون
    • انصار
    • رفاه
    • سپه
    • سرمایه
    • آینده
    • کار آفرین
    • مسکن
    • مهر
    • دی
    • شهر
    • زرین پال

    ابزار وبلاگ

    دانلود آهنگ جدید